چون غرض آمد،هنر پوشیده شد...
در حسرت تعلیق
فیلم با یک کلوزآپ از دختری موطلایی،در حال جیغ کشیدن شروع میشود.شبیه این نما،بعدها در "جنون"[1] نیز تکرار می شود.شروع دو فیلم نیز از یک لحاظ شباهت دارند؛این که در هر دو جسدی با یک نشانه از قاتل در ساحل پیدا می شود؛نشانه ای که در مستاجر،کلمه THE AVENGER (انتقام جو) و در جنون،کراوات می باشد.در مستاجر حدود ده دقیقه ی ابتدایی به ارائه اطلاعات قاتل و فضاسازی منتج از آن می پردازد-که البته هیچکاک بعدها همین شخصیت پردازی و فضاسازی را در کمترین زمان ممکن و از طریق فرم انجام می دهد-.مطلع می شویم که او فقط دختران مو طلایی را به قتل می رساند و در موعد مقرر سه شبنه ها.پس از این ده دقیقه به شخصیت دیگر فیلم یعنی دِیزی می رسیم؛او نیز مو طلایی است و در یک شو لباس کار می کند.تا اینجا با اطلاعاتی که از قاتل معروف دریافت کرده ایم-ولی خودش را ندیده ام-و نیز شناخت دِیزی،نسبتی میان این دو در ناخودآگاه ما شکل می گیرد که هنوز نسبتی نامعین است.پس از پرداختن به خانواده دِیزی و معین شدن روابط آنها با یکدیگر،فردی به مسافرخانه ی خانواده ی دِیزی مراجعه می کند که هیئت و هیبت او مطابق با اطلاعاتی است که پیش از این از قاتل معروف دریافت نموده ایم و از بازی اغراق آمیز و طمانینه ی تا حدودی دراکولاوار و نگاه خیره اش دیگر مطمئن می شویم که او خود قاتل معروف است.این اطمینان خاطر از شناخت قاتل،در فیلم جنون نیز تکرار می شود اما در هر دو فیلم مخاطب فریب می خورد؛با اطمینان از این که اطلاعات ارائه شده در اول فیلم مربوط به این مستاجر است،حال دیگر به دنبال اینکه "قاتل کیست"نیستیم و پس از شناخت دِیزی و ولع سادیک وار مستاجر به او،انتظار قتل دِیزی و چگونگی آن،سرنخی برای تماشای ادامه ی فیلم می شود.اما فیلم قادر نیست این انتظار را برآورده سازد و آنرا به تعلیق ارتقاء دهد و پس از یک ساعت و خرده ای انتظار،درمی یابیم که مستاجر،قاتل نیست.البته جبری در این فیلم بر هیچکاک چیره شده است که محبوبیت بازیگر نقش مستاجر،مانع از این شده که او تا انتها قاتل بماند.اما اگر جبر بیرونی بوده است،چرا دوباره همین تم را در جنون تکرار کرده است؟!
فیلم از جنبه ی تم گناهکار- بی گناه نیز قابل مقایسه با فیلم دیگر هیچکاک،مرد عوضی است که در اجرای این تم نیز به مرد عوضی می بازد.در مرد عوضی ما ابتدا مردی ساده،اهل خانواده،کار و به دور از جرم و جنایت می بینیم که بی گناهی اش برایمان مبرز می شود و در ادامه که مورد ظن و تهمت واقع میشود،کاملا هم دل و هم سوی او می شویم و نگران اینکه چگونه بی گناهی اش ثابت می شود و این،تا انتها منجر به تعلیق و همراهی ما با فیلم می شود.اما در مستاجر؛بی گناهی مستاجر از ابتدا مبرز نیست و حتی شخصیت مستاجر پرداخت نمیشود و ما فقط اطلاعات ظاهری قاتل و مستاجر را تطبیق می دهیم،نقطه ی دید فیلم نیز تمایل معینی نسبت به شخصیت ها ندارد،تمایل بین مستاجر و دِیزی سرگردان است و این سرگردانی به مخاطب نیز میرسد و در نتیجه همدل با هیچکدام نمیشود و اینکه انتهای فیلم،بی گناهی مستاجر مشخص شود،برای همذات پنداری دیر است و سیر درستی برای همراهی مخاطب نیست.بنابراین "مستاجر" جز چند لحظه تمرین تکنیکی که به فرم نمی انجامد و فقط دغدغه ی هیچکاک برای فرم را می رساند؛مانند سوپرایمپوزهایی از واکنش های مردم نسبت به خبر قتل،فیلمبرداری از زیر صفحه ی شیشه ای از قدم زدن مستاجر که نه ابژکتیو است و نه سوبژکتیو،چیز دیگری که آنرا متمایز و معین و اثرگذار در دنیای هیچکاک نماید،ندارد.
این مطلب توسط سلام سینما منتشر شده است.
فریب
ای اهل ایمان!یکدیگر را مسخره نکنید و مورد طعن و عیب جویی قرار ندهید و با القاب زشت یکدیگر را صدا نکنید.
سوره حجرات-آیه 11(نقل به مضمون آیه)
خداوند در آیه بالا مومنان را از چند رفتار ناپسند غیراخلاقی نهی فرموده است و این در حالی است که دقیقا همه ی موارد نهی شده،در سریال های به اصطلاح طنز ما،دستمایه خنداندن مخاطب واقع می شوند.تازه ترین موردش؛برنامه "دورهمی" است؛مادر،پدر و پسر خانواده گاها حرف های دختر خانواده را با لحنی زشت تکرار کرده و او را مورد تمسخر قرار می دهند.همچنین مدام علیه یکدیگر اقداماتی می کنند.داماد خانواده را مورد طعن و تمسخر قرار داده و او را با القاب زشتی خطاب قرار می دهند.این رویکرد در بخش های دیگر برنامه نیز استمرار دارد؛در تک گویی های طنز مهران مدیری با اینکه نقد های طنازانه ای هم دارد ولی گاهی مردم ساده را به روی صحنه آورده و به واکنش های ساده ی آنها-که میتواند ناشی از اضظراب باشد-می خندد و اگر حضار نیز متوجه آن واکنش نشده باشند،با تکرار آن-با لحن خاص اش-مردم را نیز در تمسخر و تحقیر خود سهیم می کند.بخش گفتگو با مهمان نیز از دیکتاتور منشی جناب مدیری بی نصیب نیست؛که در قالب سوالات غیراخلاقی-از کدام همکار خودت بدت می آید؟نام ببر!-شروع شده و به تهدید با ماشین اصلاح و در نهایت اصلاح مو و یا ریش مهمان ختم میشود.
این برنامه ترکیبی است از نمایش،گفتگو و تک گویی طنز که در هر یک از این بخش ها،فریب کاری و بد آموزی به چشم می خورد؛در بخش نمایش،دکور خانه ای وجود دارد که برگرفته از معماری ایرانی است اما خانواده ای که می بینیم فاقد هویت ایرانی است.از مشهود ترین نمودهای بی هویتی خانواده میتوان به مادر خانواده اشاره نمود که لباس های پرنسس های انگلیسی به تن می کند!و ضرب المثل های ایرانی را اشتباه می گوید و هیچ نشانه ای از مادر ایرانی ندارد،همچنین است در سایر اعضا.
این رویکر ضد اخلاق ایرانی-اسلامی،سالهاست که مایه کاذب جذب مخاطب-در واقع فریب او-در سریالهای به اصطلاح طنز ما گشته است.در این سریال ها،نه تنها زندگی سالم ایرانی وجود ندارد بلکه افراد خانواده یا در حال پرخاش و فحاشی به یکدیگرند یا حتی ضرب و شتم و یا در حال توطئه چینی علیه یکدیگر که نمونه هایش در کارهای آقای مدیری بارز است؛از پاورچین گرفته تا قهوه تلخ و اخیرا دورهمی.نکته مهم در این سریال ها این است که شخصیت پردازی ها کاملا متمایل به شخصیت های بی اخلاق می باشد که نشانگر تمایل سازندگان به این قشر است.ولی ادعای سازندگان چنین سریال هایی؛نقد این رفتارهای غلط است!شاید نیت خیر و به قصد اصلاح باشد ولی اثر لو دهنده گرایش سازندگان است.
جناب مدیری در هر برنامه موضوعی اجتماعی را مطرح می کند و بخش های برنامه حول آن موضوع اجرا میشود.در تک گویی های طنز شاید تا حدودی موضوع به چالش کشیده میشود ولی در خانواده نمایش،هیچ یک از اعضا،رفتار به هنجار و سالمی ندارد که زشتی رفتار سایرین مورد مذمت مخاطب قرار بگیرد.سیامک انصاری نیز که مثلا اخلاق سالمی باید داشته باشد،کاملا منفعل بوده و در مقابل علاقه نویسنده های برنامه به سایر اعضای خانواده،شخصیت او اصلا علاقه برانگیز نیست و بدین ترتیب در مخاطب نیز کشش به سمت شخصیت های علقه برانگیز-ژوله،مادر و...-متمایل می شود؛ یعنی کشش به سمت بی اخلاقی؛پس در این شرایط،عملا آسیب شناسی صورت نمی گیرد و خروجی کار "بدآموزی" است.از آنجا که کاراکتر ژوله-به سبب گذشته اش در خندوانه-محبوب مخاطب است و در مرکز توجه او؛و از آنجا که رفتارهای زشت او در هر قسمت تکرار می گردد،اثر او بر مخاطب از خودآگاه به ناخودآگاه گذار کرده و پیام های منفی از او دریافت می کند و مکاری او نزد مخاطب،جذاب و مایه زرنگی اش تلقی می شود.برای نقد و آسیب شناسی مکاری،باید مکار را حقیر و منفور تصویر نمود و نه آن کس که بر او مکر رفته است-در اینجا سیامک انصاری- و برای نقد طنازانه فریب کاری،نباید خود فریب کار باشیم.