سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی
سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی

Whiplash-Damien Chazelle-2014

Drama + Drum = Whiplash


سینما عرصه نمایاندن تجربه ها،پویش ها و نظرگاه آدمی از جهان پیرامون اوست.اگر اندیشه ای که قصد سینمایی نمودن اش را داریم،پویش ذهنی ما نباشد-حیات ما بدان گره نخورده باشد-ناتوان از عینی نمودن آن خواهیم گشت.مگر اینکه آن اندیشه را اندیشیده باشیم و از آنِ ما گشته باشد و حدود و ثغور عینیت آن را نیز بدانیم.برای بیان یک پویش در عرصه های هنری- خصوصا سینما - نیاز به حیاتی اولا همراه با محیط پیرامون خویش و ثانیا با محیط آن پویش است.

Whiplash اولین اثر جدی دیمی ین چازل است.جوانی که دو پویش جدی در حیاتش همواره مطرح و در رفت و آمدی در هم آمیزنده بوده است؛سینما و موسیقی.سینما را در دانشگاه هاروارد آموخته و موسیقی را نیز از دبیرستان موسیقی.موسیقی را پس از آموختن، تجربه نیز نموده است.چرا که آموختنِ بدون تجربه،کاری است حبط.او با دانش سینما و تجربه ی موسیقی توانسته به قلمرو "فرم سینمایی موسیقی" گام نهد؛تصویری نمودن حیات موسیقایی: ساز،صوت و نوازنده.قلمرویی حیاتی و سترگ که حتی فیلمی پرآوازه چون آمادئوس نتوانست به آن گام نهد.

Whiplash الهام گرفته از مقطع مهمی از زندگی شخصی کارگردان در دبیرستان موسیقی و تمرین ها،الگوهایش - بادی ریچ و... - ترس ها و کابوس هایش از مربی مستبد موسیقی اش می باشد.او شخصیت  خویش را در قالب اندرو نیمن و مربی اش را در قالب ترنس فلچر به ظهور رسانده است.ترس از مربی باعث ایجاد انگیزه در او می گشته که درامر خوبی شود.همین گزاره - ترس ایجاد انگیزه می نماید - که اعتقاد جدی چازل است به نحو محسوسی در اثر تثبیت شده و باورپذیر می گردد. دقت در انتخاب بازیگر وجه مهمی از باورپذیری Whiplash را به خود اختصاص می دهد؛مایلز تلر_ایفاگر نقش اندرو_از پانزده سالگی درام می زده است و سیمونز_ایفاگر نقش فلچر_به مدرسه موسیقی رفته و رهبری گروه را می شناسد و با آن چهره ی سنگی و اندام با هیبت،حتما گزینه ای مناسب تر از او به ذهن نمی گنجید.او با بازی مقتدر و قوی خود،حس تنفر و انزجاری نسبت به شخصیت خود در دل مخاطب می گذارد که فراموش نشدنی است.

پیرنگ فیلم به نحور بارزی تحت تاثیر پیرنگ های ورزشی است؛مسابقات فرعی مقدمه ای است برای مسابقه اصلی و نهایی،چنانچه بنا به گفته ی کارگردان؛نقشه راهش فیلم گاو خشمگین - ساخته ی مارتین اسکورسیزی - بوده است.Whiplash بر محور قهرمان منفرد فعال  می گردد به اضافه افراد مرتبط با او؛پدرش،دختر مورد علاقه اش- نیکول - و مربی.مربی از همان سکانس نخست حضور دارد و با توجه به میزانسنی که با اندرو تشکیل داده اند،می توان دریافت که قطب دیگر فیلم اوست.به مرور او را می شناسیم؛فردی سادیست که به باور خودش دارای کاریزما و قدرت رهبری است.معتقد است با اِعمال خشونت و دگرآزاری می شود موزیسین موفقی تربیت نمود؛کاری که  تا به حال در آن زبون و محسور بوده است.اما به سرگذشت او و عاملی که منتج به سادیسم وی گشته است پرداخته نمی شود؛گویا صحنه هایی از زندگی شخصی او در خانه و مترو و... فیلمبرداری شده و در نهایت به تصمیم کارگردان حذف شده است؛نتیجه این حذفِ نابخردانه این شده است که خشونت او تاثیر گذار ولی غیرقابل فهم است.از پدر اندرو فقط در می یابیم که معلم است؛معلم چه را نمیدانیم!او نه به عنوان پدر پرداخت درستی شده و نه به عنوان معلم.

شخصیت اصلی و محوری داستان،اندرو نیمن است که از همان آغاز او را به مرور می شناسیم؛فیلم با صدای درام آغاز می شود؛بدون تصویر.پس از اوج گرفتن ضرب درام،نواختن آن قطع می گردد که همزمان درامری را پشت درام،در یک نمای خیلی دور،داخل یک اتاق در انتهای راهرویی می بینیم.دوربین به آرامی به سوی او حرکت می نماید؛این نما با چنین میزانسنی - فردی در عمق قاب،در چارچوب اتاق - و با حرکت به سوی او،معرف این است که تمرکز درام(Drama) متوجه این درامر و درام(Drum) اوست.پس از ورود به اتاق متوجه می شویم که نمای متحرک به جلو،از آنِ نقطه دید مربی بوده است؛در همین زمان اندک،از طریق میزانسن؛شخصیت اصلی،ساز و نیز قطب مقابل او به ما معرفی می گردد.

در ادامه به صحنه ای موجز ولی مهم و شخصیت پردازانه برمیخوریم؛اندرو از آسانسور خارج گشته و به سمت مکان - صدایی مبهم   می رود.با او پیش می رویم،به تعدادی جوان می رسد که گویا مهمانی شبانه ای ترتیب داده اند.در حالیکه به سیاق اکثر جوان های هالیوودی گمان می بریم که او نیز اهل عیاشی و از شرکت کنندگان در مهمانی است ولی با سری از حیا افکنده از کنار آنها عبور کرده و به خانه اش وارد می شود.در این صحنه فیلمساز به مانند سکانس آغازین از طریق معرفی بصری که اَهَم اجزا سرشت فرم سینمایی است و نیز به طورغیر تجریدی،وجه دیگری از شخصیت اندرو - حیا و عزت نفس - را بر ما تعیّن می بخشد.اگر به جای این در جمله ای شعاری به دختر می گفت:من با حیا هستم و به مهمانی های شبانه نمیروم؛دافعه مخاطب را به دنبال می آورد.چرا که هر که بگوید من با حیا هستم و یا دیگران بگویند او با حیاست،تعهدی برای او ندارد که عیاشی نکند ولی اگر موقعیت عیاشی در مقابلش ایجاد شد و مسیر خود را تغییر داد و به آنجا نرفت،اطلاق حیا به او واجب و باورپذیر می گردد.وقتی چنین شخصیتی برایمان باورپذیر گشت و او را شناختیم،همدلی و تعلق خاطرمان را تا حدی بر او روانه می داریم که با زخم شدن دستش بر اثر ممارست زیاد در درام زدن،تو گویی زخمی بر جان ما نیز وارد آمده و همراه با او درد می کشیم.

حس حاکم بر صحنه ها به خوبی در Whiplash از طریق تصویر و میزانسن به مخاطب می رسد.در فیلم رابطه ای بین اندرو و دختری که در بوفه ی سینما کار می نماید ایجاد می شود که از نظر عاطفی کمتر عمیق و جدی و بیشتر سطحی و مقطعی است.اما اجرای این رابطه،مقدمه و مؤخره آن و عینی نمودن حس موجود بین این دو،این رابطه را حائز اهمیت نموده است. در اوایل فیلم،اندرو به سینما می رود و در هنگام خرید تنقلات از دختر فروشنده؛صحنه با دو کلوز آپ - ابتدا از چهره ی پسر و سپس از چهره ی دختر و لبخند تاثیرگذارش بر پسر - و سپس یک لانگ شات که اندرو به سمت دوربین حرکت می نماید و با یک بازی اندازه و مکث و چرخش سر به سمت دختر و سپس فوکوس بر چهره ی بهت زده ی دختر،اجرا می شود.صحنه بدون دیالوگ گزاف و تنها از طریق تصویر ما را متوجه تمایل این دو نفر به یکدیگر می نماید.در دیدار اول بین این دو،آنها را در Two Shot - نمای دو نفره - نمی بینیم؛چرا که این نما حاوی قرابت حسی و عاطفی است.در دیدار دوم اما آن دو را در Two shot می بینیم که رساننده ی پیشروی حس آن ها به یکدیگر است.در 4 ملاقاتی که اندرو با نیکول دارد،کارگردان حد رابطه ی آنها و میزان قرابت را با توجه به عمق اندک رابطه،محترم و موقر نگاه می دارد؛چنانکه در 4 ملاقات بین آن دو میز-حریم-وجود دارد که به درستی مانع از مُلوّث شدن رابطه می گردد.اما در سومین ملاقات-پیتزافروشی-دوربین که نمای روی شانه کلوزآپ می گیرد،در یک نما به زیر میز سرک کشیده و نمایی خیلی نزدیک از پای دختر که متجاوزانه به پای پسر نزدیک می شود،می گیرد که همانا حاکی از میل مسموم دختر بر خلاف میل پسر است.در همین سکانس شخصیت اندرو و نیکول و تضاد عمیق بین آن دو بر ما معین می گردد؛اینکه دختر حیران است و پسر هدف دار و پویا.دختر هر چند کلمه در میان یک "نمیدانم" انفعالی می گوید ولی اندرو نه.دختر برای چند مدرسه درخواست داده است تا اینکه یکی او را پذیرفته است ولی اندرو بهترین مدرسه موسیقی کشور را خود "انتخاب" نموده است.اندرو اگر ضعفی هم دارد نمیگوید "نمیدانم" و "نمیتوانم" بلکه با "میتوانم" آن را به قوت تبدیل می نماید.با وجود این دلایل و اضداد بنیادی فکری او با نیکول اما در ملاقات آخِر با دختر،دلایلی وهمی و بدبینانه برای جدایی می آورد که مخاطب را قانع نمی سازد.در همین سکانسِ "جدایی" ،فیلمساز به خوبی از طریقی که قبلا عرض شد ما را به حس جدایی حاکم بر صحنه آگاه می سازد؛هنگامی که اندرو دلایل اش برای جدایی را ذکر می نماید،تغییر حالت به جا چهره ی نیکول- از شادی به بهت – را شاهدیم و سپس دوربین با زومی آرام به جلو - و نه روی دست و سرسام آور - ما را به درون آشفته و نگران او می برد و همزمان در تدوینی صحیح به نمای روی شانه ی دختر- ناظر بر اندرو –  می رویم که دوربین از اندرو دور می گردد که همانا ایجاد شکاف و فاصله در این رابطه را به بهترین نحو بیان می دارد.

از آنجا که کارگردان حدود و ثغور تجربه ی خویش - موسیقی – را می داند؛نگاه یک موزیسین- خاصه درامر- به محیط پیرامونش - برگه نت،ساز،مربی و ... - را نیز می شناسد.فلذا دوربین و میزانسن اش را به خدمت این محیط موسیقایی می گیرد؛در اولین حضور اندرو در تمرین جدی با مربی،پیش از نواختن سازها،دوربین کاملا ساکن و با نمای نزدیک یا نیمه نزدیک از چهره نوازنده ها،ترس و حساب بری آنها از مربی را به ما منتقل می نماید.به محض اعلام نام قطعه Whiplash از جانب مربی،اندرو را در نمایی نیمه نزدیک می بینیم که به نت ها توجه می نماید،سپس قطع می شود به نمای نقطه نظر او که چند نمای خیلی نزدیک از جزئیات نت ها که همانا مختصات دقیقی از نگاه یک درامر است به ما می دهد.استفاده درست از تدوین در صحنه های اجرا و تمرین اندرو به خوبی به کمک هارمونی اجزاء صحنه می آید؛فیلمساز می داند ساز Drum یک ساز با دو بی رحمی است؛حسی و جسمی.به همین دلیل با نماهای نزدیک و اغلب از پایین – Low Angle – و با ریتم درونی سریع و نیز ریتم بیرونی هماهنگ با آن،ساز را نزد بیننده پرهیبت،بی رحم و ویرانگر مصور می سازد.

صحنه ی تصادف؛صحنه ای مثال زدنی است.دوربین در اتومبیل اندرو – در صندلی کنار راننده – اندرو را در حال رانندگی و نیز صحبت با تلفن در قاب دارد.دوربین کاملا داخل اتومبیل و در زاویه ای هم راستای اندرو است؛دقیقا اندازه ی نگاه فردی که در صندلی کناری راننده می نشیند.چرا؟ زیرا فیلمساز،ما – مخاطب – را در کنار اندرو نشانده و دوربین نماینده ی نگاه ماست.پس از اتمام مکالمه اندرو،دوربین همراه با تلفن پایین می آید و سپس با برخورد کامیون به اتومبیل ،ما را نیز همچون اندروغافلگیر می گرداند و با سرنگون شدنش،ما نیز مصدوم می شویم.فیلمساز طالب نهایت درگیری حسی مخاطب با فیلم و نیز تأثیرپذیری عمیق او می باشد و این مهم را نه با سینمای 4 بعدی می توان انجام داد و نه با جلوه های ویژه پر هزینه.بلکه با فرم می توان به آن غایت رسید و لاغیر.اما همانطور که پیش از این اشاره ای به ضعف باورپذیری برخی لحظات فیلمنامه شد،در این سکانس نیز برخلاف اجرای صحیح و اثربخش آن،علامت تعجبی نیز متوجه فیلمنامه می گردد؛از آنجا که کامیون از سمت راننده،با شدت برخورد می نماید،چطور اندرو فقط سر و کمی دستانش مجروح می گردد؟!پاسخ متوجه محتوای فیلم می شود که اگر اندرو می مرد،این نتیجه ی رفتار مربی قلمداد می شد- که در ادامه بیشتر توضیح داده خواهد شد – پس اندرو در اثر تبعیت و ترس از مربی نباید می مرد.

پایان باز فیلم،نشان دهنده ی تردید صحیح کارگردان نسبت به این مسئله است که "آیا این نوع رفتار مربی با شاگرد،از او فردی موفق می سازد یا خیر؟".چرا که هم می شود گفت که این نوع  رفتار،شاگرد را فردی منتقم و متنفر از مربی می سازد و هم می شود گفت که شاگرد انگیزه می گیرد که اراده خود را به مربی تثبیت نماید.شاید شاگردان نوع اول بیشتر باشند ولی دلیل نمی شود که بر این مبنا حکمی صادر گردد.درست است که اندرو شاگردی خاص با تصمیمی خاص است ولی اگر تصمیم او اعلان می شد،آن تصمیم به عنوان محتوا و نتیجه فیلم برداشت می شد.بهترین حالت،اطلاق نسبی بودن به این مسئله است؛اندرو در اثر رفتار ناهنجار مربی،ابتدا سرخورده می گردد و درام را کنار می گذارد ولی مجدد به سوی مربی جذب می گردد،در اینکه او برای انتقام می رود یا تثبیت قوای خویش،برداشت به عهده ی مخاطب گذارده می شود.

Whiplash ترجیح می دهد بدون سرمایه ای عظیم و ستاره هایی گران قیمت،قصه اش را روایت نماید و مردم سر میز شام درباره اش حرف بزنند و ماندگار گردد نه اینکه با سرمایه ای عظیم و ستاره هایی گران قیمت باشد – ولو بدون قصه -  ولی ماندگار نگردد.