سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی
سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی

Nomadland- کلوئی ژائو- 2020


ملال به صَرف یک تیزر کش آمده

تیزر مجموعه‌ای از کلیپ است که کنار هم چسبانده شده‌اند تا معرف فضای فیلم اصلی باشند بدون اینکه منطق روایی در این چسباندن لحاظ شود تا به تدوین ارتقا یابد؛ و بدون اینکه درنگی در لحظات باشد تا به تجربه ارتقا یابند. حتی شخصیت‌ها و روابطشان هم در تیزر معین نیست؛ اما تریلر خلاصه‌ای از فیلم است که منطق روایی در آن مطابق فیلم لحاظ می‌شود و خلاصه‌ای از ماجرا را به مخاطب می‌رساند.

«Nomadland» به‌راستی یک تیزر بلند است؛ و نه حتی تریلر؛ چه رسد به فیلم. مجموعه‌ای است از کلیپ کوتاه که بدون منطق روایی و پیش برندگی روایت و ماجرا کنار هم چسبانده شده‌اند که نه شخصیت می‌سازند نه ماجرا نه فضا. اینکه چه می‌شود کارگردان این روش را برای اجرا پیش می‌گیرد دلیلی جز بی‌شوقی و بی‌میلی او نمی‌تواند داشته باشد. او نه شوقی به این زیست خانه‌به‌دوشی -از نوع آمریکایی‌اش- دارد و نه میلی به تجربۀ آن؛ از این‌رو در کمتر لحظه‌ای درنگ می‌کند تا آن را تجربه کرده و به تجربۀ تماشاگر نیز درآورد؛ از رانندگی گرفته تا زیست در وَن و کار و روابط و... همه را بی تجربه کردن و با فاصله در حد چند ثانیه می‌نگرد و کات؛ مبادا دست‌وپایش آلوده به این تجارب طبقه فرودست شود.

شخصیت اثر بی‌کار می‌شود و آواره؛ اما چگونه؟ کارگردان یک متن در ابتدای فیلم می‌چسباند و اطلاعیه‌ای روزنامه‌ای می‌دهد و در می‌رود؛ از چه؟ از زیر بار پرداختن به چگونگی تجربة شخصیت در مواجهه با بی­کاری و گزینه‌های پیش رو و نسبت او با آن‌ها و... . بی‌کاری و گزینۀ آوارگی نه انتخاب او که تحمیل فیلم‌ساز است بر او؛ همه چیز در فیلم بر او واقع می‌شود. فیلم‌ساز شخصیتی نمی‌پردازد که کنش و واکنشی از او برآید تا سپس مَنِشی.

آغاز فیلم را به یاد بیاوریم؛ درِ انباری بالا می‌رود؛ دوربین داخل انباری در میان اشیاء رو به شخصیت نمایی متوسط می‌گیرد. کات به آن‌سو و نمایی نیمه‌بسته از دست شخصیت که از داخل جعبه‌ای بشقابی چینی را از لای روزنامه بیرون میاورد. دوربین بدون توجه به سوژۀ نما -بشقاب- و بدون اینکه اتفاق خاصی افتاده باشد بشقاب را رها کرده و به سمت شخصیت بالا می‌کشد؛ چهرۀ شخصیت با نور صحنه که از پشت سرش می‌تابد و نه از جلو -داخل انباری- مشخص نیست اما همان اندکی که دیده می‌شود واکنشی در او رخ نداده؛ دوربین که گویا این حرکت بی‌جا را دریافته مجدد همین مسیر را برمی‌گردد به دست شخصیت که روزنامه را دور بشقاب پیچیده و داخل جعبه گذاشته و جعبه را بلند می‌کند. دوربین که قرار است بدون کات شخصیت را همراهی کند لحظه‌ای از ریتم حرکت شخصیت جا مانده و پس از چرخش شخصیت ناگهان با پشت شخصیت مواجه می‌شود که نما را ماسکه می‌کند. فیلم‌بردار به‌سرعت دوربین را بالا کشیده و افتضاح را جمع می‌کند. شخصیت جعبه را گذاشته در اتومبیل و برمی‌گردد؛ دوربین هم همراه او مجدد همان وضعیت نسبت به جعبۀ دیگر را ضبط می‌کند تا توجه شخصیت به لباسی خاص جلب می‌شود و درنگی می‌کند. دوربین که اینک متوجه شده که چهرۀ شخصیت و واکنش او در آن موضع دیده نمی‌شود کمی به مقابل چهره چرخش می‌کند. شخصیت لباس را می‌بوید و واکنشی بروز می‌دهد. تازه توجه تماشاگر به چیزی دارد جلب می‌شود: «این لباس کیست؟ نسبتش با این زن چیست؟ خود این زن کیست؟» که تدوینگر کات می‌زند به نمای بسیار دور از این وضعیت! و کات به صحنه‌ای که احتمالاً لحظاتی بعد است: نمایی دونفره از همان زن در مقابل یک مرد؛ نیم‌رخ. زن بدهی‌اش را به او می‌دهد و او را به گرمی در آغوش می‌کشد. مرد ناشناس او را بدرقه می‌کند. این سکانس نخست با یک دوربین پریشان‌حال و تدوین پرت‌کنندة حس و حال، به هیچ‌چیز توجه ندارد؛ نه شخصیت زن و نه محیط و نه اشیاء و نه نسبت این‌ها با زن. دوربین با نیم‌رخ گرفتن و روی دست بودن بی‌توجهی‌اش را داد می‌زند؛ تدوین هم با پرت کردن توجه به دورترین نما. همه گویای بی‌توجهی کارگردان است به سوژه.

پس از نمایی بسیار دور از اتومبیل در حال حرکت در جاده؛ کات به نمایی بسیار نزدیک از چهرۀ زن که نگران به جایی است؛ صدای آبی هم میاید؛ زن نگاهی به پایین میندازد؛ کات به نمایی دور از زن -باز هم از کنار و نیم‌رخ- او را در وضعیت قضای حاجت در بیابان می‌بینیم! پس از این‌که کارش تمام شد به­ دو به سمت اتومبیلش می‌رود؛ عنوان فیلم ظاهر می‌شود: «Nomadland» اتصال عنوان فیلم پس از این لحظه چه را می‌رساند؟! این معرفی یک آواره یا خانه‌به‌دوش است؟ با توجه به این که این وضعیت در ادامۀ فیلم هم مجدد نشان داده می‌شود متوجه می‌شویم داخل اتومبیل زن توالت داشته! پس این که در آغاز فیلم این وضعیت در بیابان رخ دهد باید تمهید کارگردان برای پرداختن به چیزی بوده باشد؛ اما چه؟ و کدام کارگردان؟ ما که اثری از هیچ‌کدام نیافتیم.

فیلم به همین گونه و با این تمهیداتِ! این‌چنینی پیش می‌رود؛ بدون هیچ توجهی به تجربۀ شخصیت و چگونگی لحظاتش؛ شب داخل اتومبیلش میاید تا شام بخورد. دوربین قابلمۀ خالی روی گاز را واضح می‌گیرد و شخصیت و غذایی که می‌خواهد بخورد را در انتهای نما ناواضح؛ یعنی قابلمۀ خالی بیشتر مورد توجه کارگردان است تا شخصیت و نوع غذایی که می‌خورد.

زن برای کار به فروشگاه اینترنتی آمازون می‌رود. نمایی باز، سربالا از ساختمان آمازون که با ابهت و قدرت مورد توجه قرار می‌گیرد. شخصیت اما زیر این عظمت، کوچک و ضعیف (له‌شده) دارد وارد این ساختمان می‌شود. در اینجا باز هم توجه کارگردان به چیزی غیر از شخصیت است؛ یعنی ساختمان آمازون. کات به داخل و نمایی متوسط -و باز هم نیم‌رخ- از شخصیت. کات به نمایی داخلی از سالن آمازون؛ باز هم با عظمت؛ به صورتی که کارگران آن بسیار ریز و مغلوب این عظمت دیده می‌شوند. زن مشغول به کار در آمازون می‌شود. باز هم دوربین روی دست او را از نیم‌رخ می‌نماید؛ کمی به فعل او سرک می‌کشد و کمی به خود او؛ همان روش سکانس آغاز که نه به فعل زن توجه می‌شود نه به خودش. بدتر اینکه در اینجا تدوین هم داخل این پریشانیِ توجه می‌شود و کات هم می‌زند!

کات به صحنۀ بعد؛ نمایی از برش زدن موز روی نان تُست. صدای دوست زن (لیندا مِی) میاید که نامی را با حالت معرفی بیان می‌کند. تدوینگر که از نمایش نمای لیندا جا مانده کات می‌زند به صاحب آن نام؛ اما دوربینْ نیم‌رخ که هیچ، از پس گردن آن فرد می‌گیرد. لیندا به‌سرعت سایر کارگران دور میز را معرفی می‌کند. دوربین که حوصله ندارد جا عوض کند و تدوینگر هم بدتر از او؛ پس کنار همان مرد اول می‌ماند و فقط با فوکوس دیگران را می‌نماید؛ یعنی توجه حداقلی و بی‌اهمیت. در نهایت بیش از آدم‌ها به خال‌کوبی دست نفر کنار زن توجه می‌شود؛ با نمایی بسته! تدوینگر هم در انتهای صحنه نمای معرفی باز از محیط را جای داده؛ یعنی نمایی که باید در ابتدای صحنه جای می‌گرفت.

این روش بی‌توجهی و بی‌شوقی و بی‌میلی و بی‌رمقی روش برگزاری سراسر فیلم است. روشی که نتیجه‌ای حسی که هیچ، احساسی که هیچ، حتی گزارشی هم به بار نمی‌آورد. از برگزاری فیلم‌های جشنواره‌های غیر هالیوودی هم عقب‌تر است چه رسد به اسکار! حتی برخی فیلم‌های اینستاگرامی از این فیلم جلوترند.

فیلم نه آواره می‌سازد نه فضای آوارگی. بلکه خودْ آواره و فراری است از سینما و زندگی و انسان؛ و نسبت این‌ها با هم. آواره و بیگانه از این است که در سینما هر سوژه‌ای با توجه و پرداخت در نمایی کامل و نه ناقص -از پشت و نیم‌رخ و...- معین می‌شود؛ البته به شرطی که فیلم‌نامه‌ای در کار باشد که در آن به شخصیت و چگونگی‌اش و نسبتش با زمان و مکان و دیگر شخصیت‌ها پرداخته شده باشد که این فیلم از این نیز آواره و فراری است. فیلم یک تیزر بزن‌دررویی است که هیچ مسئله‌ای ندارد جز بی‌مسئلگی؛ با ظاهر آوارگی طبقه فرودست؛ اما مدافع سرمایه‌داری. بی توجه به اساسی‌هاست و با توجه به نااساسی‌ها؛ با توجه به توالت در صحرا، قابلمۀ خالی، تا کردن زیرپوش، عظمت آمازون، توالت در ون و...؛ و بی‌توجه به انسان و بی‌کاری و رنج و آوارگی؛ و بی‌توجه به تماشاگر که هیچ تجربه‌ای حسی به او نداده جز ملال؛ ملال به صَرف یک تیزر کش آمده.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد