سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی
سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی

یادداشت های جشنواره فجر 33

"من دیه گو مارادونا هستم"


کمدیی است مفرح که خنده می آورد؛نه خنده سطحی که خنده ای که از دل ناشی شده و به سر می رسد.

اثر استوار بر کمدی موقعیت است اما نه موقعیت فردی که جمعی.به سیاق آثار اخیر ایرانی،این اثر نیز رو به ازدحام شخصیت دارد اما برخلاف دیگر آثار-چه کمدی چه درام-که فاقد شخصیت پردازی اند،تا حدودی شخصیت می سازد.

موقعیت های جمعی خوب اند و اثرگذار.اما گاها فردی که موقعیت ساز است-در اینجا آقاخانی-صرفا با دیالوگ،کمدی صحنه را می سازد که به نظر نگارنده لازم است ولی کافی نه.این ضعف کمدی ایرانی است که به دیالوگ بسنده می کند و این تا جایی پیش رفته که مخاطب را نیز عادت داده که صرفا به دیالوگ بخندد؛آن هم بعضا دیالوگ های تحقیرآمیز و سخیف-البته نه در این اثر-

"من دیه گو..."کمدیی منتقدمآب است؛نقد به اجتماع،روابط،مرعوبیت به غرب ،هنر و خصوصا فیلمنامه نویسی و ممیزی نیز (نک سکانسی که هومن سیدی و دختر در پایان اثر فقط به نگاه خیره به یکدیگر بسنده می نمایند!)

نوع روایت در کمدی ما تازه است-فصل بندی و عنوان گذاری-ولی اجرا گاهی سریال های تلویزیونی را  می ماند.اساس پیرنگ؛یک نویسنده که در حال نوشتن فیلمنامه اش است  و خود در زندگی واقعی نیز با سوژه های فیلمنامه اش مواجه می شود را یکبار در فیلم هفت روانپریش(2012) دیده بودیم،اما تفاوت های ماهوی بین دو اثر است و فیلم توکلی بهتر. بازی ها عموما انداره و راضی کننده است؛خصوصا آقاخانی،خانم آدینه،بابک حمیدیان و سیدی.تنها جایی که بازی سیدی-که غالبا اگزجره و عصبی است-با حقنه نمودنِ روانی بودنش توجیه می شود همین جاست و این سوال را برنمی انگیزد که این شخصیت چرا اینطوری بازی می کند!

توکلی رو به جلو آمده و نسبت به مخاطب نزدیکتر شده است.باید به این سیاق ادامه دهد و البته کمی اوریجینال تر گردد.

 

 

"ماهی سیاه کوچولو"


یک سوال جدی:چرا جوانان ما رو به سوی فیلم و خصوصا فیلم سازی می آورند؟در شرایطی که بزرگان این وادی عقب رفته و می روند و هنوز کارگردان دارای فرم ملی نداریم،آیا جوانان ما-بخوانید نگاه نو!-می آیند تا معضل را حل نمایند یا به معضل بیافزایند؟!که به نظر نگارنده دومی است؛به غیر از عده ای قلیل که مسئله فرم دارند و امید است که در آینده به آن برسند.

حال چرا فیلمنامه نویسی که دو اثر قبلی اش-که اجتماعی اند-تا حدودی قابل تحمل اند و دارای حرف،باید رو به اکشن بیاورد؟! آن هم در وضعی که عمده نویسندگان ما دغدغه ی اجتماع و خانواده و التهاب و خیانت و... دارند!چرا نویسنده ای که به زعم نگارنده جدی تر از سایرین مسئله ی تقابل سنت و مدرنیته دارد-بنابر پیشینه اش-باید اکشن بسازد؟

"ماهی سیاه کوچولو"نشان می دهد که مسئله نویسنده اکشن نیست و کارگردان نیز؛که بین دنبال بازی و تفنگ بازی و قاب بندی  رمانتیکِ خارج از اثر دور باطل زدن است.اثر نه رو به انقلاب دارد و نه به ضد انقلاب و نه به ملیت.نه دشمن معینی دارد نه دوست.ضدانقلاب اش ملعبه ای است برای تمرین اکشن نویسی نویسنده؛زن تک تیراندازی که نه جدی و خشن است نه عاطفی؛که حیران است.پسر را نشانه می رود و سپس با یک باندپیچی دست،دل از کف می دهد و اسمش را می پرسد و به اسم صدایش می زند!پایش گیر می افتد و نارنجک دستش را می خراشاند و گریه می کند!موقع حمله می ترسد و موقع دفاع شجاع است!عجب زن تک تیرانداز اکشنی می سازد فیلم!

چرا سینمای آمریکا اکشن های با کنش بیرونی خوبی-نه همیشه-می سازد؟چون آمریکایی اساسا برونگراست و ایرانی درون گرا.اکشن ما اکشن آنارشی طلب آمریکایی نیست.از آن اکشن آمریکایی باید نوشتن و اجرا را فراگرفت و نه تکنیک و تفنگ بازی را.اکشن درون گرای ایرانی مهاجر و دیده بان است نه افق.اکشن جنگلی ایرانی نیز سریال کوچک جنگلی است نه "ماهی سیاه کوچولو"