سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی
سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی

مجموعه پایتخت-سیروس مقدم-1397


اغتشاش در لحن


از آنجا که معمولا در سینما و تلویزیون ایران برای فصل های بعدی یک پروژه،چندان مایه قوی برای فیلمنامه وجود ندارد،پایتخت هم از این قاعده مستثنی نیست و فصل به فصل شاهد سیر نزولی آن بوده ایم.مجموعه ای که در فصل نخست اش به تبعیت از رضا عطاران و سریال های مردمی اش،توانست با عواملی نظیر پرداختن به یک خانواده ایرانی که همبستگی،عاطفه،احترام،غیرت،سادگی و صمیمیت در آنها وجود داشت،مخاطب را با خود همراه کند،در فصل های بعد با افت و خیز فراوان همراه شد تا جایی که در فصل پنجم،چون مایه ای کمدی و جذاب برای پیشبری مجموعه ندارد،دست به دامان سازمانی می شود که به قول معروف،چپ اش پُر است؛تا اگر پایتخت از جایی به بعد نتوانست کمدی دربیاورد حداقل در زمینه های اکشن و درگیری و... بتواند دلی از عزا دربیاورد.

از این رو فیلم از همان ابتدا با جلوه های میدانی و بصری آغاز می شود که نه تنها در خدمت کمدی نیست بلکه ساز خود را می زند و لحن مجموعه را از همان آغاز دچار اغتشاش می کند؛تصادف خودرو ارسطو و همه ی شخصیت های اصلی که سرنشینان  آن هستند؛ تا زمانی که خودرو در حالتی اغراق شده پرواز می کند و صحنه آهسته می شود،مشکلی نیست و می شود کمدی خواندش اما مشکل دقیقا پس از حادثه،خودش را نشان می دهد،زمانی که متوجه می شویم این حادثه بر خلاف منطق  دنیای کمدی،تبعات و مکافات دارد؛نقی معمولی یک چشمش آسیب دیده،ارسطو سکته کرده و دهانش کج شده و هما دچار اختلال روانی شده است.

در دنیای کمدی،واقعیت به مثابه واقعیت "کمدی" بازنموده می شود نه واقعیت دنیای ما،به این معنی که در دنیای ما حادثه ها تبعات دارند؛آسیب جسمانی،مادی،معنوی و... . اما در دنیای کمدی،تبعات حادثه؛اندازه و مقیاس متفاوتی دارد؛تلخی تبعات و رنج ها و مصائب آن و به عبارتی زهر حادثه گرفته می شود و بسته به نوع کمدی در اثر می آید.حادثه در کمدی در نگاهی گذرا از آغاز تا فرجام روایت می شود؛مثلا فرضا شیر گاز خانه به قسمتی از لباس شخصیت گیر می کند و شیر باز می شود،لحظاتی بعد با ایجاد جرقه ای توسط شخصیتی دیگر،خانه منفجر می شود و تمام.دیگر در پی تبعات سوختگی خانه و هزینه ها و... نمی شویم.البته در سریال های کمدی ایرانی که بیشتر تمایل به طنز و کنایه های اجتماعی و سیاسی دارند،تا کمدی صرف،کار به این حد فانتزی نمی رسد و بیشتر به واقعیت نزدیک است،اما این نزدیکی نیز حدی دارد و زمینه ی کار و لحن کمدی نباید فدای آن شود.در پایتخت 5 اما همانطور که اشاره شد،فاصله گرفتن از لحن کمدی_ که به واسطه سرمایه گذار مجموعه،تعمدی نیز می نماید_باعث شده زهر حوادث گرفته نشود و نزدیکی به واقعیت و  تبعات آنها تا حدی است که لحن کمدی فدای واقعیت می شود. این تبعات دستمایه ای است تا مخاطب به سبب آنها گاهی چیزی برای خنده و گاهی حتی چیزی برای گریه و هیجان و... داشته باشد تا کمبود مایه اصلی کار یعنی "کمدی" را احساس نکند.

حادثه ها در این فصل پایتخت،غالبا جدی هستند و آن تعداد اندکی هم که باید کمدی می شدند،به علت اجرای نادرست،تلف شده و بی اثر مانده اند؛برای نمونه به برخی از آنها می پردازیم؛ حادثه ی افتادن بابا پنجعلی در استخر هتل در ترکیه؛که به طبع باید کمدی می شد و می خنداند اما کاملا جدی برگزار می شود و مخاطب به جای واکنش خنده،نگران بابا پنجعلی می شود؛دوربین که تا لحظاتی پیش،از دور،شخصیت ها را نظاره می کرد که به سمت هتل می رفتند،اسلوموشن شده و پنجعلی را در نمای متوسط می گیرد که در حالی که مبهوت هتل شده است و حواسش جمع نیست به سمت استخر گام بر می دارد و در آب فرو می رود و بقیه برای نجات او به سمتش می دوند.همه ی عوامل برگزاری این صحنه،حس در خطر افتادن جان و حتی مرگ پنجعلی را می دهد؛مخصوصا اسلوموشن و آواز غمگینی که به آن اضافه می شود.

حادثه ی دیگر،برخورد کِش موتور نقی به بابا پنجعلی است که این نیز به علت برگزاری غلط،کمدی نمی شود ؛دوربین در مدیوم لانگ شات قرار دارد و در حالیکه بر برخورد کش_به عنوان عامل شوخی_در دوربین توجه و تاکید نمی شود و دوربین در همان نمای مدیوم است که نقی،موتور و پنجعلی را در برمی گیرد،برخورد صورت می گیرد اما تماشاگر فقط از چهره ی پنجعلی که نمای بعدی است متوجه می شود کش به او خورده است و بنابراین خود تماشاگر،پرداختِ نشده در فیلم را خودآگاه در ذهنش انجام می دهد و به این نتیجه می رسد که کش به پنجعلی خورد؛پس بخندم.

نمونه دیگر،تیراندازی فهیمه در نفربر است و پوکه هایی که در نتیجه ی آن به اطراف پرتاب می شود ؛ یک پوکه را به عنوان عامل شوخی در نمای بسته و اسلوموشن می بینیم_که برخلاف صحنه ی مذکور پیشین،در اینجا بر عامل شوخی تاکید می شود_ ولی نقطه اثر شوخی یعنی پنجعلی را به تناسب،در همان نمای بسته نمی بینیم،بلکه ناگهان در نمای مدیوم لانگ که تاکید بر جمع دارد نه  بر فرد،می بینیم پنجعلی بلند شد و وسط نفربر با حالتی شبیه تشنج ،شروع به لرزیدن کرد!چون نمای اتصال این نما به نمای تاکید بر پوکه،حذف شده،نتیجه نمی دهد که پوکه در لباس پنجعلی افتاده است،بلکه بیشتر به حمله عصبی در اثر تیراندازی می ماند که ابدا خنده آور نیست بلکه به مانند سکانس مذکور قبلی،نگران کننده است،اما به زور دیالوگ توجیه کننده ارسطو : "فشنگ کمونه کرده،خورده به بدن این" و بر خلاف حس برخاسته از صحنه،تماشاگر مجدد نتیجه ی خودآگاهانه می گیرد که پس بخندم.

حادثه های دیگری نیز رخ می دهد که کاملا خارج می زنند از اثر و لحنی که از درون آن تا فصل پنجم یافته ایم.به عنوان نمونه حادثه درگیری بهتاش،رحمان،رحیم با خلافکاران در کوچه پس کوچه های ترکیه و آن حد خشونت. در ادامه با حادثه بالن مواجه می شویم که درگیر طوفان شده و بر خلاف دنیای کمدی،کاملا جدی و ملتهب و با ریتم تند درونی و بیرونی برگزار می شود.از اینجا به بعد،ورق لحن فیلم کاملا به سوی تریلر حادثه ای بر می گردد که خود حادثه،هدف می شود.خانواده ی معمولی،پس از نجات از طوفان دریا،سر از سوریه درمی آورند.با ورود عناصر داعش که به شدت رعب آور و هولناک تصویر می شوند،وجه تعلیق و ترس نیز به کار اضافه می شود؛که البته در جای خود و در لحن مناسب خود،خوب است اما در مجموعه ی کمدی،منجر به اختلاط لحنی کار و اغتشاش حسی مخاطب می شود.

فصل پایانی سریال که درگیری با داعش است نه کمدی است و نه حماسی و غیرتمندانه.بلکه متشنج،متناقض و احساساتی گرا است که هیچکدام تناسبی با کمدی ندارد.متشنج است زیرا تعقیب و گریزی با ریتم و هیجانی بالا را دارد که دیگر از حد کمدی خارج می شود و به حس های دیگر می انجامد.متناقض است زیرا شخصیت نقی که تا اینجای مجموعه،دائما از موقعیت های بحرانی شانه خالی می کرد و با دیدن داعش،تشنج کرده و کف از دهانش می آمد،چگونه به یکباره شجاع و غیرتی می شود؟و احساساتی گرا است،زیرا در صحنه های زیادی با احساسات مخاطب بازی می کند؛نظیر آب خواستن هما از زن داعشی،برای فرزندان و خانواده اش_که یادآور واقعه ای فرامتنی در ذهن مخاطب هم می شود_ و صحنه ی مرگ پدر سوری و سوگواری کودک اش و دل نکندن از پدر و آواز و مویه... .

اما حماسی و غیرتمندانه نیست و حس عرق به وطن و شهامت ملی را در مخاطب برنمی انگیزاند؛زیرا چگونه فصلی می تواند غیرت و شهامت ایرانی را تصویر کرده و در مخاطب برانگیزاند که در آن،دوربین در عوض شخصیت ایرانی،با زاویه ای که کارگردان در تصویر کردن داعش معمولا برگزیده_از پایین به بالا_طرف داعش را می گیرد و وجه قهرمانانه را به آنها می دهد و نقی را در حالی که ترسان و لرزان است بدون موضع قهرمانانه_چه در بازی تنابنده و چه در دوربین_ تصویر می کند؟لحظه ای که داعشی با پوتین به صورت همسر نقی می زند،دوربین از بالا به پایین،خانواده ی نقی را ذلیل نشان می دهد و داعشی را از کنار و نزدیک و بعضا کمی از زاویه پایین تر و با ابهت می گیرد.در نمای بعدی نیز هیچ واکنش غیرتی از نقی نسبت به حرکت شنیع داعشی نسبت به همسر و خانواده اش نمی بینیم. با این وضع چگونه او قهرمان می شود و غیرت برانگیز؟این فصل بیشتر تحقیر و تذلیل ایرانی نیست؟

اگر فصول پیشین پایتخت هر از گاهی کمدی داشت و همین فصل پنجم هم اندک لحظاتی_ از لحظات کمدی خوب پایتخت 5 میتوان به سکانس توضیحات نقی در مورد ویلچر به خانواده خواستگار فهیمه و برخورد ویلچر به در اتاق و  هما و ... اشاره کرد که از دیالوگ ها تا برگزاری سکانس،خوب درآمده است._؛اما از نیمه به بعد دچار تشویش لحنی می شود. به جز چند سکانس معدود کمدی،اگر از فیلمنامه،مزه پرانی شخصیت ها و رقص و آواز و سکانس های اضافه حادثه ای اش را حذف کنیم،به راستی چه می ماند برای کمدی و خنده؟باید دانست که مزه پرانی و تکرار بی منطق واژه ها و جملات،کمدی نمی دهد.آنچه کمدی می دهد نوع نگاه و مواجهه ی دیگرگون و شوخ با زندگی و موقعیت ها و حادثه هایش است.مشکلات اقتصادی،بیماری،تصادف،ازدواج،بالن سواری و گم شدن و جنگ و دفاع و... همه در زندگی هستند اما آنچه تعیین کننده محتوا است؛صرف بیان اینها نیست بلکه لحن بیان و نسبتی است که با اینها برقرار می شود؛تفاوت همدلی با دشمن و همدلی با خودی،تایید دشمن یا تکذیب او،در نوع نگاه دوربین و دکوپاژ و تدوین و بازی ها و ... محسوس می شود نه در نیت فرامتنی فیلمساز و یا در دیالوگ های تحمیلی و متناقض با آنچه در صحنه در جریان است و نه از توجیه برخی تماشاگران متعصب.

لورل و هاردی را باید به عنوان اصالت کمدی،بارها و بارها دید_خصوصا برای کسانی که علاقه به کمدی پر حادثه دارند_تا نوع مواجهه کمدی با موقعیت های گوناگون زندگی و حوادث آن را در مدیوم دوربین درک کرد.از موقعیت های داخلی تا خارجی در آثار آنها یافت می شود.شاید بتوان گفت اکثر حوادثی که در پایتخت 5 رخ داده که یا کمدی نشده و تلف شده و یا کاملا جدی و تلخ اجرا شده،نمونه موفق اش در کارهای لورل و هاردی موجود است.سازندگان پایتخت که تحت تاثیر کارهای رضا عطاران این مجموعه را کلید زدند_کارهایی نظیر خانه به دوش،متهم گریخت،ترش و شیرین که به خانواده ای از طبقه متوسط و مواجهه آنها با مسائل اجتماعی با نگاهی کمدی و طنز می پرداخت_حتی آن کارها را هم به دقت تماشا نکرده اند_چه رسد به لورل و هاردی_چرا که عطاران در آن کارها،حد و اندازه اش را می داند و مواجهه ای کمدی با موقعیت ها دارد و حتی دو شخصیت اگر با هم دعوا کنند،سکانس را به سوی شوخی می برد نه مانند دعوای بهتاش،رحمان،رحیم با خلافکاران در ترکیه.

پایتخت 5 اثری است که تا نیمه ی کار دست و پا شکسته با کمدی همراه می کند و از نیمه به بعد از کمدی فاصله گرفته و عملا اکشن حادثه ای می شود که از اختلاط این دو نتیجه ای نمی گیرد جز ابتذال هر دو و اغتشاش در لحن و نیز مخدوش کردن حس مخاطب. و جز لحظاتی اندک ناتوان از ایجاد نسبت کمدی با حوادث و قطب منفی است.

انفجار ارتباطات ، انحطاط اطلاعات

این مطلب توسط خبرگزاری دانشجو منتشر شده است.



"انفجار ارتباطات ، انحطاط اطلاعات"






برای مطالعه این مطلب به اینجا مراجعه بفرمائید.