سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی
سینما نگاشت

سینما نگاشت

نگاشت های کمیل میرزائی

سرو زیر آب-محمدعلی باشه آهنگر-1396


پیکر بی جان


 

سرو زیر آب از عنوان و بعد با صحنه ی آغازین اش_دوربینی جستجوگر در زیر آب_نوید این را می دهد که با فیلمی طرف هستیم که قرار است از طریق آن در زیر آب های هور،همراه با گروه تفحص در جستجوی پیکر شهدا برآییم و بدین سان تجربه ای نو را از آن خویش کنیم.اما متاسفانه پس از چندی،این شوق به دیدن در سکوت زیر آب را از ما دریغ کرده و همراه دوربین سر از آب بیرون میاوریم.به معراج شهدا میرویم و پس از معرفی سطحی مکان معراج_که به فضا ارتقاء نمی یابد_ و نیز شخصیت بابک حمیدیان،عناصر عامل اخلالِ دراماتیک وارد قصه می شوند؛پدر و دختر زرتشتی که در پی پیکر فرزندشان هستند و نگران_البته صرفا ادعای نگرانی در کلام است وگرنه در بازی شان چندان نگرانی بروز نمی یابد_ .

با ورود پدر و دختر زرتشتی،عامل اخلال_و چه بسا ابهام_مطرح می شود؛پیکر مورد جستجو به علت تشابه اسمی و سهل انگاری مسئولان ذی ربط در معراج شهدا،به خانواده ای لرستانی تحویل داده شده و در پشت تنگه لرستان به خاک سپرده شده است.حال با این مسئله رو به رو می شوند که پیکر را از قبر خارج کرده و آزمایش های تطبیقی را انجام دهند.

مسلّم است که خانواده ی شهدا با دریافت پیکر فرزندشان و یا خبر قطعی از سرانجام اش،از انتظار و التهاب خارج شده و آرامش می یابند.اما در سینما چگونه و به چه میزان باید با این موضوع مواجه شد که حاصل کار،سینما شود و سرگرمی؟      در مواجهه با این موضوع یا باید از نقطه دید خانواده ی شهید به مسئله جستجو و انتظار و تعلیق نگریست و از دریچه ی این نگریستن،همراه آنها زیست تا به حس و درک آنها ره یافت.و یا از نقطه دید تشکیلات تفحص و معراج.یا به طور موازی از ترکیب هر دو نقطه دید با نقطه دید کارگردان بهره برد.(که گزینه ی آخر مناسب ترین روش جهت روایت این فیلم به نظر می رسد)

در سرو زیر آب، به استناد حضور دوربین فیلمساز،از طریق همراهی با گروه معراج باید به مسئله بنگریم ولی دوربین از نگاه آنها نیست،بلکه صرفا هر جا آنها هستند،دوربین هم هست و تنها نظاره گر آنهاست.فیلمنامه نویس تلاشی برای پرداخت فعالیت و نیز مسئله ی پیش روی اعضای تشکیلات معراج شهدا نکرده است.با علم به اینکه فیلمنامه،16 بار بازنویسی شده،جای تعجب و تأمل دارد که چگونه به شخصیت برادران کرامت،خصوصا برادر بزرگ تر_که در انتها،گره گشای مسئله می شود_صرفا در سطح دیالوگ های بی اثر و تنها در کلام پرداخت می شود؟از برادر بزرگ تر فقط شعار    می شنویم از گمنامی و سختی شغل و اینکه در انتظار همسرِ به مکه رفته اش است.اما دریغ از لحظاتی دیدنی از این گمنامی و سختی و انتظار و رابطه ی او با این سه که زیست خاص او را برسازد.در چنین شرایطی است که حل مسئله  توسط او با رفتن اش،در انتهای فیلم بی اثر می ماند.با این وضعِ فیلمنامه،تکلیف کارگردان نیز ناگزیر مشخص می شود که وقتی شخصیت هایی وجود ندارد که ماجرا بر آنها بگذرد و نسبت به ماجرا کنشمندی داشته باشند،دوربین تنها نظاره گر و ثبت کننده ی این گزارش کسالت بار می گردد و گاهی جهت آنتراکت،نماهای زیبا و کارت پستالی نیز می گیرد.

سوی دیگر ماجرا،خانواده ی شهید است و خود شهید.که در اینجا نیز موضع فیلمنامه نویس و کارگردان،مانند اعضای معراج است.از فرایند جستجوی خانواده ی شهید هیچ نمی بینیم و فقط شاهد رفت و آمدهای تکراری و کش و قوس های غیر دراماتیک آنها با خانواده ی لرستانی و نیز گروه معراج شهدا هستیم.

قطعا اهمیت شهید در پیکر بی جانش نیست و خانواده ی شهدا نیز در واقع،چنین تصلّب و جزمیت بر سر پیکر شهید که کجا هست و کجا باید باشد،ندارند.اما در این فیلم_مانند فیلم تنگه ی ابوقریب_آرمان و ارزش شهید و جانبازی اش در راهی خاص و مقدس به ورطه ی پیکربازی و بعد فتیشیسم دو خانواده بر سر پیکر بی جان شهید تنزل می یابد.آنچه شهید و پیکر او را با ارزش می کند،شخصیت و منش اوست و نوع زیست اش و گرنه در غیاب شخصیت_چنان که در این فیلم هست_پیکر او با یک مرده فرقی نخواهد کرد،چه پیکر از آنِ خانواده ی زرتشتی باشد و چه از آنِ کرامت.

سرو زیر آب همچون فیلم تنگه ابوقریب،پیکر شهید را از جان و شخصیت، و نیز پیکره ی دفاع مقدس را از ارزش و آرمان آن تهی کرده و با این دو به مثابه ی یک پیکر بی جان مواجه می شود.در سینمای دفاع مقدس باید بیش از پیکر شهید به شخصیت شهید پرداخت و با عبور از پیکره ی دفاع مقدس به روح و جان آن رسید.